طنز من و تو
من و تو دیگر هیچ
در یک روز بارانی لندن ، چند خانم جوان برای استخدام در شبکه من و تو پشت در اتاق مدیر منابع انسانی شبکه با خوشحالی سرگرم گفتگو هستند.
چند دقیقه بعد خانمی با چشمانی اشک بار از اتاق مدیر خارج شد و نوبت را به دختر جوانی داد.
مدیر که از عطر تند دخترک کفری شده پیف پیف کنان نگاهی به مدارک دخترک کرد و گفت؛ بجز گرفتن این چند تا لیسانس دیگه چه هنری داری!!
دخترک با تعجب؛ ببخشید آقای مدیر الان این که گفتی یعنی چه!
؛ ببین خانوم، شما باید هر چی از ادب و نزاکت و تربیت. یاد گرفتی بریزی دور و کاری کنی که مادرت از دیدنت دق کنه گور به گور بشه،
شفاف تر بگم ما اینجا هدفمون ترویج فرهنگ اصیل غربی هست.
دخترک هم با عصبانیت فریاد زد ؛ مردک جلف، شما بهتره برید دنبال خاله ها و عمه های خودتون، اونا به طور حتم موفق میشن!!
؛ بلند شو گم شو ، نفر بعد.
زن جوان دیگری با اشاره مدیر مشغول معرفی خودش شد و.گفت َ؛ آقای مدیر ، من زمان بچگی همیشه نقش مامان توی خاله بازی عالی اجرا می کردم چقدرم خوب تو نقشم فرو میرفتم در ضمن چند بار هم انشا 15 شدم.
مدیر هم رزومه زن جوان را گوشه ای انداخت و گفت؛ ببین دختر جان برای ما این مدرک تقلبی دانشگاهت مهم نیست برای ما همون خاله بازی که گفتی مهمه ، منتها باید اینجا یه ذره بهش هیجان بیشتری بدی!!
اگه بتونی هنرت خوب به ببیننده ها نشون بهت قول میدم سر یک سال چهار بار شوهر کنی ، شما فقط باید ایران رو سیاه نشون بدی، باید مدام در برنامه هات خانم ها رو تشویق به مد و سگ بازی و هرزگی کنی ، منم قول میدم شش ماه نشده صاحب شوهر ، بچه و چند تا سگ بشی، الان این دختره سالی تاک تا دیروز سگ هم بهش نگاه نمیکرد اما الان ما براش سگ خریدیم.
باز هم نغمه آشنای چند فحش قبیح از دفتر منابع انسانی بلند شد و زن جوان که بشدت عصبانی شده بود، فریاد زد؛ مردک جلف وطن فروش، شما بهتره بری خاله ها و عمه هات بیاری اونا به طور حتم برای این کارها گزینه های بهتری هستند.
؛ پاشو گم شو، بعدی
؛ های منیجر ، من لیسانس علوم اجتماعی از. دانشگاه منچستر دارم در ضمن خیلی لاییک هستم و به شدت به جنبش برابرخواهی فمن اعتقاد دارم.
مدیر با شادمانی ؛ این عالیه، اتفاقا ما یه برنامه در همین زمینه تولید می کنیم اگه بتونی هنرت رو خوب به بینندگان نشون بدیَ، ما هم سعی می کنیم در اسرع وقت شوهرت بدیم بلکه از این فلاکت خلاص بشی!
دخترک با خوشحالی ؛ اوه مای گاد ، اوه مای گاد ، خدایا شکرت ، بالاخره دعاهام جواب داد، یادم باشه نذری بدم ، دخترک که زیر لب مشغول دعا خواندن بود با عطسه الکی مدیر به خودش آمد و گفت؛ آقا الان دقیقا کار من چیه!
؛ هر کاری که یه زن متشخص انجام میده شما باید برعکسش انجام بدی، یعنی باید به حدی از ولنگاری و جلف برسی که مردم با دیدنت استفراغ کنند!
زن جوان با حیرت؛ آقا من منظورتون نمی فهمم لطفا واضح تر توضیح بدین!!
؛ ببین دخترجان، شما باید مثل بقیه مجری های شبکه هنرت خوب نشون بدی!
باید هی دروغ بگی، باید خانم ها را تشویق به هرزگی کنی، خلاصه در یک جمله باید مثل گربه بی حیا بشی مثل خر کار کنی مثل سگ دروغ بگی مثل خوک هم پست باشی تا شیوخ سعودی بهت پاداش ویژه بدهند.
زن جوان هم با عصبانیت فریاد زد ؛ مردک جلف، شما بهتره تشریف ببری باغ وحش اونجا از بین خاله ها و عمه هات چند تایی رو انتخاب کنی ، شک هم نکن با توجه به استعداد جنابعالی حتما موفق می شوند.
؛ گم شو، بعدی
؛ من مسیح علی نژاد هستم.
؛ آهام ، بله وصف شما را زیاد شنیدم فقط حیف یه کم زشتی , اما برای ما درجه پستی ، وطن فروشی و بی شرفی. مهم هست که به نظرم شما از همه لحاظ در صدر جدولی قرار دارید.
؛ لطف دارید بفرمایید دقیقا باید چکار کنم.
مدیر با تردید ؛ قول میدی به عمه هام کاری نداشته باشی!!
مسیح علی نژاد خنده کنان؛ با این مجری های بیچاره چکار می کنید که هی این شبکه رو ول می کنند!
مدیر هم سیگاری روشن کرد و با نارضایتی گفت؛ شما که دستت تو کاره، سعودیها پول مفت که خیرات نمی کنند.
به هر حال سرکار خانوم با توجه به قد و.قیافه داغونت نمیخواد هنرت به بیننده عرضه کنی فقط ملت رو به جلف بازی و هرزگی تشویق کنی کافیه، روزی چند بار هم...اما مسیح حرف مدیر را برید و گفت؛ خوشحالم یکی از خودم رذل تر پیدا کردم َ، اوکی گرفتم من این کاره ام
نوشته کاظم گلخنی .. روزنامه دریا